وقتی از نوآوری صحبت میکنیم، ذهن بسیاری به سمت تکنولوژی، اختراع و شرکتهای بزرگ میرود. اما نوعی دیگر از نوآوری وجود دارد که شاید در نگاه اول چندان پرزرق و برق نباشد، اما تأثیر آن در زندگی روزمره مردم، بهمراتب عمیقتر است: نوآوری اجتماعی.
یکی از ویژگیهای کلیدی نوآوری اجتماعی، فرایندی بودن آن است. این نوآوریها معمولاً از یک ایده ساده آغاز میشوند: "اگر این مشکل را اینطور حل کنیم، چه میشود؟". سپس این ایده به آزمایش گذاشته میشود، دستکاری میشود، شکست میخورد، دوباره ساخته میشود، و در نهایت در مقیاسی بزرگتر به کار گرفته میشود. گاهی این مسیر سالها طول میکشد، گاهی به جایی نمیرسد، اما در بهترین حالت، به تغییرات پایدار در زندگی مردم منجر میشود.
در این مسیر، ذینفعان مختلف نقشهای مهمی ایفا میکنند: کاربران نهایی، نهادهای محلی، دولت، نهادهای خیریه، و گاه شرکتهای خصوصی. مهمترین اصل در نوآوری اجتماعی، مشارکت است، اینکه راهحل نه از بالا و نه از بیرون، بلکه از دل خود مردم و با حضور فعال آنها ساخته شود.
بیایید نگاهی به چند نمونه واقعی بیندازیم.
در بنگلادش، بانک گرامین، بهعنوان یکی از برجستهترین مثالهای نوآوری اجتماعی شناخته میشود. محمد یونس، بنیانگذار این بانک، ایدهای ساده داشت: اگر زنان فقیر بتوانند وامهای کوچک و بدون وثیقه بگیرند، زندگیشان را متحول خواهند کرد. این ایده نهتنها عملی شد، بلکه الگویی جهانی برای توانمندسازی اقتصادی زنان شد. اینجا نوآوری نه به شکل یک اپلیکیشن موبایل، بلکه به شکل بازتعریف رابطه فقرا با نظام بانکی متبلور شد.
در کشورهای اروپایی مثل فرانسه و اسپانیا، مدلهایی چون «مناطق نوآوری اجتماعی» ایجاد شدهاند که بر پایه توسعه محلی، همافزایی میان نهادهای دولتی، مردم، و جامعه مدنی، سعی دارند با استفاده از ظرفیتهای محلی به مسائل اجتماعی پاسخ دهند. برنامههایی مانند همزیستی مسکونی یا co-housing برای سالمندان (شیوهای از زندگی اجتماعی است که در آن افراد با حفظ استقلال خانوادگی، فضاهای زندگی، تصمیمگیریها و منابعی را بهصورت اشتراکی سامان میدهند)، مدارس جایگزین برای کودکان مهاجر، یا مراکز بازیافت با مشارکت زندانیان سابق، تنها بخشی از این رویکرد هاست.
در ایران نیز نمونههای ارزشمندی داریم که اغلب کمتر دیده میشوند اما بار سنگینی از مشکلات اجتماعی را برداشتهاند. نمونه بارز آن، «گیلبانو» در شهر رشت است. این مرکز با هدف توانمندسازی زنان سرپرست خانوار شکل گرفت و با ایجاد فضایی برای فروش محصولات غذایی و صنایعدستی آنان، استقلال اقتصادی و شأن اجتماعیشان را بازسازی کرد. نوآوری در اینجا نه فقط در محصول، بلکه در ساختار ارتباطی میان زنان، مدیریت بازار و سازوکار توزیع تجلی یافته است.
اما نوآوری اجتماعی فقط درباره خلق ایدههای تازه نیست. همانطور که پژوهشگران بزرگی مانند موگان در سال ۲۰۰۶
( Mulgan 2006) یا فیلز(Phills 2008) گفتهاند، این نوآوری باید هم اثربخش باشد، هم پایدار، و هم از نظر اخلاقی و اجتماعی، منصفانهتر از راهحلهای موجود.
از منظر ساختاری، نوآوری اجتماعی میتواند در قالبهای مختلفی پدیدار شود:
بهعنوان یک کسبوکار اجتماعی که مأموریت اجتماعی را با مدل درآمدزایی ترکیب میکند
یا بهصورت یک ابتکار جمعی محلی که توسط شبکهای از نهادهای غیردولتی، شوراهای محلی یا گروههای داوطلبانه پیش میرود
یا در چارچوب سیاستگذاریهای عمومی مشارکتمحور که ساختار تصمیمگیری را به سمت مردم و محلهها سوق میدهد.
اما همه چیز به این راحتی هم نیست. نوآوری اجتماعی در مسیر رشد و گسترش با چالشهایی جدی مواجه است. یکی از مهمترین آنها، تأمین منابع مالی پایدار است. بسیاری از این نوآوریها در مرحله ابتدایی خود با کمکهای مالی کوچک یا یارانههای دولتی شروع میشوند، اما وقتی نوبت به توسعه و مقیاسپذیری میرسد، یا حمایتها قطع میشود یا سازوکار اجرایی دچار ضعف میگردد.
چالش دیگر، نبود نظامهای قانونی و سیاستگذاری حمایتگرانه است. بسیاری از کسبوکارهای اجتماعی در ایران، بهخاطر نبود تعاریف روشن حقوقی، نه در قالب شرکت قرار میگیرند، نه NGO، و نه تعاونی. همین مسئله آنها را در دریافت مجوز، گرفتن وام، پرداخت مالیات و بکارگیری نیروی کار انسانی دچار سردرگمی میکند.
همچنین، گاهی نهادهای حامی خود تبدیل به مانعی میشوند. رویکردهای بالا به پایین، نگاه خیرخواهانه (نه مشارکتمحور) و عدم باور به توانمندی گروههای محلی، باعث میشود پروژههایی که در ابتدا نوآورانه بودهاند، به مرور به طرحهایی بیجان، فاقد روح مشارکت و صرفاً وابسته به کمکهای بیرونی تبدیل شوند.
اما با همه این دشواریها، امیدی روشن در دل این حرکتهاست. نوآوری اجتماعی، برخلاف پروژههای فنی یا اقتصادی صرف، از دل دردهای مردم زاده میشود و به همین دلیل، ریشه در واقعیت دارد. این نوآوریها، چه در یک مدرسه غیردولتی برای کودکان کار در تهران باشد، چه در یک مزرعه اجتماعی در آلمان، چه در یک اپلیکیشن برای دسترسی معلولان در هلند، همه در یک ویژگی مشترکند: تلاش برای ساختن جامعهای انسانیتر.
در نهایت، نوآوری اجتماعی را میتوان نه بهعنوان یک پدیده فرعی، بلکه بهعنوان یکی از راههای اصلی نجات جوامع از بحرانهای مزمن اجتماعی، اقتصادی و حتی زیستمحیطی در نظر گرفت. این نوآوریها نهتنها برای کمک به گروههای محروماند، بلکه راهیاند برای بازتعریف قدرت، بازآفرینی ساختار اجتماعی، و تغییر آینده توسط خود مردم.
حال سوال این است چگونه می توان تفکر نوآورانه را برای حل مسائل اجتماعی پرورش داد؟
در کشورهای پیشرفته، توسعه مفهوم نوآوری اجتماعی تنها به چند پروژه پراکنده محدود نمانده، بلکه بهصورت سیستمی و در چارچوب سیاستگذاریهای عمومی و نهادسازی پایدار دنبال میشود. آنها به این نتیجه رسیدهاند که برای گسترش نوآوری اجتماعی، باید زیرساختهایی فراهم کرد که از مرحله ایده تا مقیاسپذیری نوآوریها را پشتیبانی کند. برای نمونه، در کشورهای اسکاندیناوی، دولتها صندوقهای سرمایهگذاری اجتماعی تأسیس کردهاند که به پروژههایی با تأثیر اجتماعی اثباتشده و مدل کسبوکار پایدار وام یا کمک مالی میدهند. در بریتانیا، برنامههایی مانند “Social Innovation Labs” یا آزمایشگاههای نوآوری اجتماعی در دانشگاهها و شهرداریها ایجاد شدهاند که ماموریتشان شناسایی چالشهای محلی، همفکری با مردم، طراحی راهحل و آزمودن آنها در مقیاس کوچک است. در هلند و کانادا، مدارس و برنامههای آموزشی بر مبنای یادگیری تجربی، تفکر طراحی (design thinking) و مشارکتجویی در جامعه بنا شدهاند تا از همان دوران تحصیل، تفکر خلاق و مسئولانه نسبت به مسائل اجتماعی در دانشآموزان شکل بگیرد.
این تجربیات جهانی، هرچند ریشه در بافت فرهنگی و نهادی خاص خود دارند، اما میتوانند با اندکی بازنگری و بومیسازی، راهگشای ما در ایران نیز باشند. مثلاً ما میتوانیم بهجای "آزمایشگاههای نوآوری اجتماعی" رسمی، از ظرفیت فرهنگسراها، خانههای خلاق محلی، دانشگاههای بومی یا حتی کتابخانههای عمومی بهعنوان پایگاههای نوآوری اجتماعی استفاده کنیم. شوراهای محلی شهرها و روستاها میتوانند بهعنوان کارگاههای همفکری برای حل مسائل اجتماعی محلهها فعالیت کنند. همچنین میتوان یک «صندوق توسعه نوآوری اجتماعی» با همکاری دولت و بخش خصوصی راهاندازی کرد تا به پروژههای اجتماعی کوچک ولی نوآورانه، کمک مالی خرد یا وام بدون بهره ارائه دهد.
برای موفقیت این رویکرد، نقش هر بخش از جامعه بسیار مهم است. بخش دولتی باید زمینهساز باشد، نه مداخلهگر. یعنی با ارائه قوانین حمایتی، حذف موانع بوروکراتیک، و اختصاص بودجههای هدفمند به پروژههای اجتماعی مردمی، فضا را برای نوآوران اجتماعی باز کند. بخش خصوصی نیز میتواند از طریق مسئولیت اجتماعی شرکتی (CSR) یا سرمایهگذاری تأثیرگذار وارد میدان شود و نهتنها به سود مالی، بلکه به سود اجتماعی نیز بیندیشد. بخش سوم و نهادهای مدنی و خیریهها باید از نگاه صرفاً کمکرسانی خارج شوند و خود را بهعنوان "تسهیلگر" فرایندهای نوآورانه تعریف کنند، یعنی آموزش بدهند، شبکهسازی کنند و افراد و ایدهها را به منابع مناسب متصل نمایند. فعالان اجتماعی، خصوصاً زنان، جوانان، و گروههای محلی، باید بهعنوان بازیگران اصلی دیده شوند، نه فقط گیرندگان خدمت. آنها کسانیاند که هم مشکل را میشناسند و هم میتوانند بخشی از راهحل باشند.
در نهایت، اگر بخواهیم نسلی نوآور در حل مسائل اجتماعی تربیت کنیم، باید آموزش را از مهارتمحوری صرف به تجربهمحوری و حل مسئله واقعی سوق دهیم. برنامههایی همچون پروژهمحوری در مدارس، آموزش کار داوطلبانه، گنجاندن مسائل واقعی جامعه در سرفصلهای درسی دانشگاهها، و تقویت نهادهایی چون باشگاههای ایده، جشنوارههای نوآوری اجتماعی، اردوهای آموزشی و تورهای بازدید از پروژههای موفق در نقاط مختلف کشور، همگی میتوانند به پرورش نگاهی نو و مسئولانه در جوانان ما کمک کنند.
آینده، از آنِ کسانی خواهد بود که نهفقط بلدند کدنویسی یا حسابداری کنند، بلکه میفهمند فقر، تبعیض، خشونت یا مشکلات محیط زیست چه معنایی دارد و چگونه میتوان برای آنها راهحلهای نو و بومی خلق کرد.
نویسنده: زهرا آزدیفر
منبع: https://virgool.io
